Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5231 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pronounce
U
رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces
U
رسما بیان کردن ادا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interpellate
U
رسما سئوال کردن
reprimands
U
رسما" توبیخ کردن
reprimanding
U
رسما" توبیخ کردن
reprimanded
U
رسما" توبیخ کردن
reprimand
U
رسما" توبیخ کردن
to proffer an invitation
U
رسما دعوت کردن
to serve notice on a person
U
رسما بکسی اخطار کردن
to declare something solemnly
[publicly]
U
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
to speak
[things indicating something]
U
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
say
U
بیان کردن
to set forth
U
بیان کردن
tell
U
بیان کردن
telling-off
U
بیان کردن
tells
U
بیان کردن
voice
U
بیان کردن
utter
U
بیان کردن
frame
U
بیان کردن
says
U
بیان کردن
set forth
U
بیان کردن
imparted
U
بیان کردن
set out
U
بیان کردن
imparting
U
بیان کردن
imparts
U
بیان کردن
impart
U
بیان کردن
quantifies
U
چندی بیان کردن
restate
U
مجددا بیان کردن
quantify
U
چندی بیان کردن
sound off
U
ازادانه بیان کردن
detailing
U
یات را بیان کردن
run on
U
بتفصیل بیان کردن
worded
U
بالغات بیان کردن
quantified
U
چندی بیان کردن
expressing
U
بیان کردن اداکردن
riddle
U
تفسیریا بیان کردن
restating
U
مجددا بیان کردن
restates
U
مجددا بیان کردن
restated
U
مجددا بیان کردن
riddles
U
تفسیریا بیان کردن
expresses
U
بیان کردن اداکردن
expressed
U
بیان کردن اداکردن
express
U
بیان کردن اداکردن
word
U
بالغات بیان کردن
detail
U
یات را بیان کردن
sound off
<idiom>
U
عقاید را بیان کردن
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
quantifying
U
چندی بیان کردن
bubbling
U
بیان کردن حباب
bubble
U
بیان کردن حباب
bubbled
U
بیان کردن حباب
bubbles
U
بیان کردن حباب
verbalized
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing
U
بصورت شفاهی بیان کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
synopsize
U
بصورت مجمل بیان کردن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
verbalising
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
U
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
U
بصورت شفاهی بیان کردن
language
U
بصورت لسانی بیان کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
to set out
U
بیان کردن شرح دادن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
verbalised
U
بصورت شفاهی بیان کردن
languages
U
بصورت لسانی بیان کردن
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
paraphrased
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneers
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrasing
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneering
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneer
U
پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrase
U
نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
caveatemptor
U
اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro
U
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
by rule
U
رسما
officially
U
رسما"
seriously
U
رسما"
in an ordinary way
U
رسما
officially
U
رسما
formally
U
رسما"
solemnly
U
رسما"
ministerially
<adv.>
U
رسما
de jur
U
رسما"
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize
U
به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
in sad earnest
U
رسما سخت
authentication
U
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quoted
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes
U
نقل بیان کردن نشان نقل قول
warns
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
U
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
recanting
U
حرف خود را رسما پس گرفتن
recanted
U
حرف خود را رسما پس گرفتن
recants
U
حرف خود را رسما پس گرفتن
recant
U
حرف خود را رسما پس گرفتن
to undertake to do something
U
رسما متعهد به انجام کاری شدن
scans
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
U
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
negative true logic
U
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
2
مهرآسا
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
The outright abolition of the death penalty.
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com